محل تبلیغات شما



در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب

یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید.

یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد.

آب را گل نکنیم:

شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.

دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.

زن زیبایی آمد لب رود،

آب را گل نکنیم:

روی زیبا دو برابر شده است.

چه گوارا این آب!

چه زلال این رود!

مردم بالادست، چه صفایی دارند!

چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!

من ندیدم دهشان،

بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.

ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام.

بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است.

مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است.

بی‌گمان آن‌جا آبی، آبی است.

غنچه‌یی می‌شکفد، اهل ده باخبرند.

چه دهی باید باشد!

کوچه باغش پر موسیقی باد!

مردمان سر رود، آب را می‌فهمند.

گل نکردندش، ما نیز

آب را گل نکنیم.


گفت غیر راستی نرهاندت

داد سوی راستی می‌خواندت

 

راست گو تا وا رهی از چنگ من

مکر ننشاند غبار جنگ من

 

گفت چون دانی دروغ و راست را

ای خیال اندیش پر اندیشه‌ها

 

گفت پیغامبر نشانی داده است

قلب و نیکو را محک بنهاده است

 

گفته است الکذب ریب فی القلوب

گفت الصدق طمانین طروب

 

دل نیارامد ز گفتار دروغ

آب و روغن هیچ نفروزد فروغ

 

در حدیث راست آرام دلست

راستی‌ها دانه دام دلست

 

دل مگر رنجور باشد بد دهان

که نداند چاشنی این و آن

 

چون شود از رنج و علت دل سلیم

طعم کذب و راست را باشد علیم

 

حرص آدم چون سوی گندم فزود

از دل آدم سلیمی را ربود

 

پس دروغ و عشوه‌ات را گوش کرد

غره گشت و زهر قاتل نوش کرد


پسرک و دخترک مشغول بازی بودند.

پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.

پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !

دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد.!

اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد.

آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده .!!!

نتیجه داستان :

عذاب وجدان همیشه متعلق به كسی است كه صادق نیست اما آرامش سهم كسی است كه صادق است.

لذت دنیا متعلق به كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند بلکه آرامش دنیا سهم كسی است كه با وجدان صادق زندگی میكند.

داستانی از پائولو کوئیلو

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مجموعه باباکوهی